مردی به نزد حلوا فروشی رفت وگفت:
مقداری حلوای نسیه به من بده» حلوا فروش قدری حلوا برایش در کفه ترازو گداشت و گفت : امتحان کن ببین خوب است یانه.»
مرد گفت:روزه ام باشد موقع افطار » حلوا فروش گفت: هنوز ۱۰ روز به ماه رمضان مانده ؛ چطور است که حالا روزه گرفته ای .»
مرد گفت: قضای روزه پارسال است.» حلوا فروش حلوایش را از کفه ترازو برداشت وگفت : تو قرض خدا را به یک سال بعد می اندازی قرض من را به این زودی ها نخواهی داد .من به تو حلوا نمی دهم .

داستان کوتاه قرص سر درد

داستان آموزنده و جالب ( پیرمرد و الاغ)

داستان حلوای نسیه

داستان واقعی و زیبای دستان دعا کننده

مقاله درباره ی امام حسین {ع}

مقاله درباره ی عید فطر

مقاله ای درباره ی ماه مبارک رمضان

حلوا , ,ترازو ,کفه ,»مرد ,قرض ,حلوا فروش ,گفت ,کفه ترازو ,را به ,» حلوا

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مُـعادِلـًٌـِهٌّ ۍًٍٍٍ زًٌٍِنـدِگے اخبار جديد فناوري اطلاعات چگونه میتوانیم entekhabcenter13 همه چی راجع به تیزر تبلیغاتی انجمن ساواته ایران-نخستین و تنها ارگان رسمی و مستقل ساواته در ایران. یه کنکوری 98 استاد معین آشپزی و خواص خوراکی‌ها مدرسه فوتبال پرسپولیس بجنورد